شاعران میگویند: «شلوار تا خورده دارد، مردی که یک پا ندارد» ناقد ادبی نیستم و رئیس گردان شاعران هم نیستم، اما دو تا نقد دارم: جلیلی یک پا دارد یا یک پا ندارد؟ شاید شاعران بگویند بسته به وزن و قافیه شعر، هر کدام که بیاید خیر است. شاید حمید شما یک پا نداشته باشد، اما جلیلی یک پا دارد! تفاوت روشن است؟ شاعرانی که «غزوه» را به خطا، قزوه تلفظ میکنند، میگویند جلیلی یک پا نداری اما من یزدی هستم و یزدیها «غزوه» با «قزوه» اشتباه نمیکنند؛ من فکر میکنم جلیلی یک پا دارد، هر چند از سخنان شما برمیآید که حمید شما یک پا ندارد! شاید این هم یک برداشت شاعرانه شما باشد و حمید هم یک پا داشته باشد؛ قاعده همین است! نقد دوم این است که چرا شاعرانی به خود اجازه میدهند که فکر کنند، جلیلی باید شلوار تا خورده داشته باشد! جلیلی مثل شاعران نیست که برای رعایت دیسیپلین شاعری، پلاستیک را با پا قافیه نکند. البته شاعرانی هستند که قادرند جلیلی را با «افراط» همقافیه کنند و اصرار داشته باشند که منطق تفکر و اصول تغزل را هم رعایت کردهاند.
جلیلی کسی نیست که منزوی شود و ادعای مرغوبیت هم بکند! از نظر او حیف است که تن سالم و آبروی کامل را به خاک بسپاریم! جلیلی فراتر از تصور کسانی است که فکر میکنند او یک پا ندارد، شلواره تا خورده دارد و چنان ظلمپذیر است که تاکسیهای دنیای شعر، بتوانند با دنده چهار به وی احترام کنند! حتی سکوت او قویتر از سخن شاعرانی است که با دنده عقب به پاهای قطع شده اما پای دار، احترام میکنند. البته من قوت سعید را ندارم شاید هم وقت بیشتری دارم و به سخن درآمدهام. شاید هم خواستم که به پاس خوشهچینی از شعرهای 88 و ان شاء الله آینده علیرضا، سکوت را بشکنم تا خاموشی این طیف سربلند، پاسخ برگزیده به شما گمان نرود. حتی به تو سلام هم نکردم و حتما میدانی که سلام نکردن همیشه توهین نیست و گاهی بهترین است برای نینجامیدن در معرض «سلاماً»!
شاعری که سخنش بیت الغزل سایتهای سیاسی نزدیک به قالیباف میشود، اصرار دارد که بگوید فراجناحی است! این هم از تضادهای شاعرانه است! مگر جناب قالیباف در تبلیغات کذایی، دائم جنگ و باکری و همت و خرازی را خرج توپ انتخاباتیاش نمیکند؟ چرا صدای شاعران ریاستیز فراجناحی در نمیآید؟ وقتی علی مطهری میخواست بین سعید و هاشمی مسابقه دو صد متر برگزار کند، «آن طرفتر پس دیوار بلند تردید، شاعری بود که با طبع روان هیچ نگفت»! اما وقتی جلیلی را میبینند یادشان میآید که برادرشان هم یک پا ندارد و نباید از پای نداشته سوء استفاده کرد! و چنان قناریزبانی میکنند که اگر کسی قزوه 88 را ندیده باشد، فکر میکند باید عرصه برای نامزدبازی کسانی فراخ کند که خیلی زیاد کمّی شدهاند! تا جایی که خودشان را با علامت «بهاضافه» در کنار هم میبینند و سنخیتی جز نظر سنجیهای بازاری آنان را به هم نمیآورد و البته جلیلی را هم به کمّی شدن دعوت کردند و او سیاست را با ریاضیات اشتباه نگرفت!
سعید جلیلی اهل «غزوه» است. باید آوینی باشد تا غزوه را متن کند وگرنه دیگران جز حاشیهسازی، هنری برای اهل غزوه ندارند. نباید از شاعری که «مصباح» را نمیتواند با دنیای پروانه و شمع، همقافیه کند، و با وجود فراجناحی، سخنان معمولیش، تیتر رسانه حامیان شهردار میشود، انتظار شقالشعر داشت.
خدا را شکر که خدا شاعر نیست وگرنه به جرم مدح بلعم باعورا تا مقام مستجاب الدعوهای، و سپس ذم وی تا دَرَک سگسانی، روی زیستن در میان شاعران نداشت: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ ... فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْب». اعراف 175 و 176. ای پیامبر! بر آنان بخوان ماجرای آنکه آیات خود را به او دادیم، اما خود را از آنها خارج کرد؛ آنگاه شیطان به دنبال وی برآمد و سپس از گمراهان گشت ... پس ماجرای وی همانند ماجرای سگی است که ... !»
راستی جناب قزوه! میدانی خدا بلعم باعورا را مستجاب الدعوه کرد و به او اسم اعظم داد؟ و نه یک غزل بلکه یک سوره را برای تصویر وی تلمیح کرد و سرافرازانه به پیامبرش در کتابی که دیوان شعر نیست گفت: «واتلُ علیهم نَبَأَ الذی آتیناه مِن آیاتنا» یعنی بخوان بر آنان خبر آنکه نه تنها در مدحش شعر گفتیم، بلکه آیات خودمان را به او دادیم، نه یک آیه، نه دو غزل، بلکه آیات را! تو اما هیچ شعری برای دولت نهم سرودهای که در بحر مدحت با ردیف «آیاتالله» و قافیه اسم اعظم باشد؟ تو هم سطح مدح رهبری از دولت نهم و احمدینژاد، چیزی سرودهای؟ پس زیادی شلوغش نکن؛ که دیوان شعر تو با قرآن و کلام ولیّ فقیه خیلی تفاوت دارد؛ فرقی به اندازه قزوه و غزوه! آیا چنین شعری برای کسی سروده ای که بعد هم بخواهی در غزلی که در بحر «سگ» سروده شده است، او را هجو کنی؟
تو میتوانی از جلیلی حمایت نکنی و همانطور که امام خامنهای فراجناحی است، تو هم که امام شاعران شدهای، فراجناحی بمانی، ما هم ترا به فرارجناحی متهم نمیکردیم، اما حق نداشتی چنان کنی که سایتهای «سیاسی» آن را پوشش بدهند! فکر نمی کنی نوشته پراشتباه شما، باورپذیری اتهامات «بافندگان» سیاست به مرد پایدار را، تسهیل کرده باشد؟
علاقهمندان به غزوه، به دنبال شناخت اصلحاند، علاقهمندان به قزوه را نمیدانم! شناخت اصلح، اسلحه عاشقان غزوه است! اگر اصلح را شناختند، اسلحهشان خشاب غزلهایی می شود که برای معرفی اصلح، رگبار را بیقراری میکنند. منطق دیگری در اسلام نیست، اما در منطق «و الشعراء» شاید باشد.
باید اصلح را شناخت و بعد، مثل خدا دلها را برایش متمایل کرد و شعر سرود برایش. اگر هم اصلح را نمیشناسی به عالم باتقوا و بابصیرتی که نظرش حجت شرعی است، ترجیع بند بزن! و بعد سعی کن مثل باد صبا، دلها را به سوی وی بوزانی! راستش من جلیلی را احراز نکردم ولی حجیت شرعی داوری علامه مصباح را قبول دارم و برای پاسخ داشتن در قیامت، برای جلیلی بدون اینکه وحید حرفی بزند، با محبوبی چون تو صریح می شوم.
درست است که از انسان دوپا هر چه بگویی بر می آید، همان طور که از بلعم باعورا، ولی آینده بد باعث نشد که «الله» از اکنون خوب وی دفاعی در حدّ دادن اسم اعظم به وی نکند. ضمنا سعید انسان دو پا نیست که هر چیزی ازش بر بیاید.
منبع: http://baharbia.blogfa.com/post-598.aspx