سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اخیراً سایت جناب هاشمی مقاله‏ای منتشر کرد که با به‏هم‏آوردن هر چه می‏توانسته است، می‏کوشد به امثال علامه مصباح درس بدهد که چرا طبق وظیفه عمل کرده‏اند و چنان حمایت‏هایی از دکتر احمدی‏نژاد کردند. و نتیجه گرفته‏اند که اشتباهات پسینی احمدی‏نژاد، به خاطر حمایت‏های پیشینی علامه مصباح و امثال وی است!؟! این مطنق از نظر کلامی صددرصد باطل است و چنانچه خواهیم دید، نقدی شیطانی بر قرآن و سنت حضرت رسول اعظم است. افراد پشت صحنه این مطالب موهن، هر چند مستقیماً از حمایت‏های امام و امت، اسم نبرده‏اند، اما نمی‏توان تعریض این مقاله و شبنامه اخیر به امام خامنه ای و امت اسلام را نادیده گرفت.

1. دلیل قرآنی بر ابطال منطق مقاله منتشر شده در سایت جناب هاشمی: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ». اعراف 175. ای پیامبر! بر آنان بخوان ماجرای آنکه آیات خود را به او دادیم، اما خود را از آنها خارج کرد؛ آنگاه شیطان به دنبال وی برآمد و سپس از گمراهان گشت!

چرا خداوند تأکید می‏کند که این آیه در قرآن باشد؟ «واتل علیهم»! مسلم است که این فرد (بلعم باعورا) از سوی خدا واجد آیات‏الله شده است، آن هم نه یک آیه الهی یا دو آیه! و نه مفتخر به لقب آیت‏الله! قطعاً خود خدا در کار برافراشتن جناب بلعم بوده است؛ چه رسد به اینکه حضرت موسی (امام زمان وقت) در نماز شبش وی را دعا کرده باشد. آیا اگر امام زمان به آن دوست اهوازی علامه مصباح گفته باشد که برخیز برای احمدی‏نژاد دعا کن که من هم در کار دعا برای وی هستم، مشکلی با آینده خطاآلود دکتر پیش می‏آید؟

مطابق روایات و تفاسیر [1]، بلعم باعورا حتی دارای اسم اعظم بوده است! و مستجاب الدعوة نیز بوده است! و حضرت موسی او را به‏سان مبلغی توانا برای تبلیغ دین خدا می‏فرستاده است. اما همین فرد، خود را از این آیاتی که بدان ملتزم بوده است، منسلخ و خارج می‏کند و در کمین شیطان گیر می‏افتد. مسلماً علت ذکر این امر در قرآن، درس‏هایی است که همواره برای ما دارد[2]. بر طبق منطق امثال نویسنده مقاله سایت جناب هاشمی، باید به خدا ایراد گرفت که چرا خوبی‏های بلعم را نه تنها در قالب کلام به وی گفتی، بلکه به خاطر آن خوبی‏ها، او را عملا واجد اسم اعظم نمودی! مگر خداوند نمی‏دانست که او دچار لغزش می‏شود! اگر خداوند اسم اعظم را به وی نداده بود، آیا بهتر نبود!؟!

نقد شبنامه ضد علامه مصباح

 
 2. دلیل روایی بر ابطال منطق مقاله منتشر شده در سایت جناب هاشمی: زُبیر پسر دایی حضرت فاطمه سلام‏الله علیها و پسر عمه پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله بود. او در فاجعه سقیفه، جزو یاران امیرالمومنین علیه السلام بود. او در شب تدفین حضرت زهرا سلام الله علیها، شرکت داشت. او کسی بود که ائمه او را از «اهل بیت»[3] برشمردند، و در منابع اهل سنت هم قریب به همین مضمون آمده است و به عنوان حواری [4] حضرت رسول اعظم (ص) از وی نام برده شده است. اما همین زبیر که این همه مدال افتخار گرفته است، رو در روی علی علیه السلام جنگ جمل به راه می‏اندازد[5]. آیا مدال‏هایی که قبلاً گرفته بود، دروغ است؟ آیا رسول اعظم و حضرت امیر به اشتباه این مدال‏ها را به وی داده‏اند؟ آیا او استحقاق آن مدال‏ها را نداشت؟ وضعیت طلحه و تعاریفی که رسول خدا از او کرده است نیز به همین شکل است.

3. دلیل عقلایی بر ابطال منطق مقاله منتشر شده در سایت جناب هاشمی: روش عقلای عالم این است که کسی را که حرف خوبی زده است و کار خوبی نیز انجام می‏دهد تشویق کنند. از منظر کدام یک از عقلای عالم، حمایت از افراد نیکو و نیکوکار، به بهانه احتمال اشتباهات پسینی، مذموم به حساب می‏آید؟ اگر از کسی احسان و نیکی دیدی، باید در برابر آن نیز به وی احسان و نیکی کنی (هل جزاء الاحسان الا الاحسان). لزوم شکرگزاری از فرد مُنعم و نیکوکار، زیربنای کلام اسلامی، عبادت و شکرگزاری از خداوند است. اگر کسی کار نیکی در حق ما کرد و ما از وی شکرگزاری نکردیم، نخست اینکه انگیزه وی برای تداوم کار نیک کم می‏شود؛ دوم اینکه انگیزه دیگران نیز در انجام کار نیک کم می‏شود؛ و سوم و از همه مهمتر اینکه دلیل این است که ما اشکال داریم نه وی. بنابراین امام رضا علیه السلام فرموده است: «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»[6].

البته بلعم باعورا و زبیر، مثال‏هایی بودند برای ابطال ادعای نویسنده آن مقاله که به نظر می‏رسد تعریضی به امام خامنه‏ای و امت وی نیز دارد، نه اینکه بخواهد دکتر احمدی‏نژاد را به بلعم باعورا یا زبیر تشبیه کند. خداوند به همه مسوولین به ویژه آقای احمدی نژاد توفیق خدمت بیشتر عنایت کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج ‏10، ص 114؛ تفسیر نمونه، ج 7، ص 13؛ ترجمه المیزان، ج ‏8، ص 440.

2. امام باقر علیه السلام: «الْأَصْلُ فِی ذَلِکَ بَلْعَمُ ثُمَّ ضَرَبَهُ اللَّهُ مَثَلًا لِکُلِّ مُؤْثِرٍ هَوَاهُ عَلَى هُدَى اللَّهِ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَة». بحارالأنوار، ج 13، ص 380.

3. «سَمِعْتُ شَیْخَنَا مُحَمَّدَ بْنَ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَرْوِی أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ مَا زَالَ الزُّبَیْرُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى أَدْرَکَ فَرْخُهُ فَنَفَاهُ عَنْ رَأْیِهِ». الخصال، شیخ صدوق، ج 1، ص 157. «وَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَقُولُ مَا زَالَ الزُّبَیْرُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ، حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ عَبْدُ اللَّهِ فَأَفْسَدَهُ». بحارالأنوار، ج 34، ص 2289.

4. روی عن رسول الله: «لکلّ نبیّ حوارىّ، و حوارییىّ الزبیر». شرح‏نهج‏البلاغة، ج 1، ص 226؛ إمتاع‏الأسماع، ج 4، 222؛ دلائل‏النبوة، ج 3، 227؛ سبل‏الهدى، ج ‏5، ص 126؛ الطبقات‏الکبرى، ج ‏3، ص 77.

5. «إِنَّ الزُّبَیْرَ نَکَثَ بَیْعَتِی وَ قَطَعَ رَحِمِی وَ ظَاهَرَ عَلَیَّ عَدُوِّی». الکافی، ج 5، ص 53.

6. وسائل‏الشیعة، ج 16، ص 313؛ و نیز سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزِینٍ وَ یُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍ شَکُورٍ یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِعَبْدٍ مِنْ عَبِیدِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَ شَکَرْتَ فُلَاناً فَیَقُولُ بَلْ شَکَرْتُکَ یَا رَبِّ فَیَقُولُ لَمْ تَشْکُرْنِی إِذْ لَمْ تَشْکُرْهُ ثُمَّ قَالَ أَشْکَرُکُمْ لِلَّهِ أَشْکَرُکُمْ لِلنَّاسِ». کافی، ج 2، ص 99.

منبع: baharbia.blogfa.com/post-535.aspx


نوشته شده در  شنبه 92/3/11ساعت  6:49 عصر  توسط علی هجران 
  نظرات دیگران()

شاعران می‌گویند: «شلوار تا خورده دارد، مردی که یک پا ندارد» ناقد ادبی نیستم و رئیس گردان شاعران هم نیستم، اما دو تا نقد دارم: جلیلی یک پا دارد یا یک پا ندارد؟ شاید شاعران بگویند بسته به وزن و قافیه شعر، هر کدام که بیاید خیر است.  شاید حمید شما یک پا نداشته باشد، اما جلیلی یک پا دارد! تفاوت روشن است؟ شاعرانی که «غزوه» را به خطا، قزوه تلفظ می‌کنند، می‌گویند جلیلی یک پا نداری اما من یزدی هستم و یزدی‌ها «غزوه» با «قزوه» اشتباه نمی‌کنند؛ من فکر می‌کنم جلیلی یک پا دارد، هر چند از سخنان شما برمی‌آید که حمید شما یک پا ندارد! شاید این هم یک برداشت شاعرانه شما باشد و حمید هم یک پا داشته باشد؛ قاعده همین است! نقد دوم این است که چرا شاعرانی به خود اجازه می‌دهند که فکر کنند، جلیلی باید شلوار تا خورده داشته باشد! جلیلی مثل شاعران نیست که برای رعایت دیسیپلین شاعری، پلاستیک را با پا قافیه نکند. البته شاعرانی هستند که قادرند جلیلی را با «افراط» همقافیه کنند و اصرار داشته باشند که منطق تفکر و اصول تغزل را هم رعایت کرده‌اند.

جلیلی کسی نیست که منزوی شود و ادعای مرغوبیت هم بکند! از نظر او حیف است که تن سالم و آبروی کامل را به خاک بسپاریم! جلیلی فراتر از تصور کسانی است که فکر می‌کنند او یک پا ندارد، شلواره تا خورده دارد و چنان ظلم‌پذیر است که تاکسی‌های دنیای شعر، بتوانند با دنده چهار به وی احترام کنند! حتی سکوت او قویتر از سخن شاعرانی است که با دنده عقب به پاهای قطع شده اما پای دار، احترام می‌کنند. البته من قوت سعید را ندارم شاید هم وقت بیشتری دارم و به سخن درآمده‌ام. شاید هم خواستم که به پاس خوشه‌چینی از شعرهای 88 و ان شاء الله آینده علیرضا، سکوت را بشکنم تا خاموشی این طیف سربلند، پاسخ برگزیده به شما گمان نرود. حتی به تو سلام هم نکردم و حتما می‌دانی که سلام نکردن همیشه توهین نیست و گاهی بهترین است برای نینجامیدن در معرض «سلاماً»!

از غزوه تا قزوه

شاعری که سخنش بیت الغزل سایت‌های سیاسی نزدیک به قالیباف می‌شود، اصرار دارد که بگوید فراجناحی است! این هم از تضادهای شاعرانه است! مگر جناب قالیباف در تبلیغات کذایی، دائم جنگ و باکری و همت و خرازی را خرج توپ انتخاباتی‌اش نمی‌کند؟ چرا صدای شاعران ریاستیز فراجناحی در نمی‌آید؟ وقتی علی مطهری می‌خواست بین سعید و هاشمی مسابقه دو صد متر برگزار کند، «آن طرفتر پس دیوار بلند تردید، شاعری بود که با طبع روان هیچ نگفت»! اما وقتی جلیلی را می‌بینند یادشان می‌آید که برادرشان هم یک پا ندارد و نباید از پای نداشته سوء استفاده کرد! و چنان قناری‌زبانی می‌کنند که اگر کسی قزوه 88 را ندیده باشد، فکر می‌کند باید عرصه برای نامزدبازی کسانی فراخ کند که خیلی زیاد کمّی شده‌اند! تا جایی که خودشان را با علامت «به‌اضافه» در کنار هم می‌بینند و سنخیتی جز نظر سنجی‌های بازاری آنان را به هم نمی‌آورد و البته جلیلی را هم به کمّی شدن دعوت کردند و او سیاست را با ریاضیات اشتباه نگرفت!

سعید جلیلی اهل «غزوه» است. باید آوینی باشد تا غزوه را متن کند وگرنه دیگران جز حاشیه‌سازی، هنری برای اهل غزوه ندارند. نباید از شاعری که «مصباح» را نمی‌تواند با دنیای پروانه و شمع، هم‌قافیه کند، و با وجود فراجناحی، سخنان معمولیش، تیتر رسانه حامیان شهردار می‌شود، انتظار شق‌الشعر داشت.

خدا را شکر که خدا شاعر نیست وگرنه به جرم مدح بلعم باعورا تا مقام مستجاب الدعوه‌ای، و سپس ذم وی تا دَرَک سگ‌سانی، روی زیستن در میان شاعران نداشت: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ ... فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْب‏». اعراف  175 و 176. ای پیامبر! بر آنان بخوان ماجرای آنکه آیات خود را به او دادیم، اما خود را از آنها خارج کرد؛ آنگاه شیطان به دنبال وی برآمد و سپس از گمراهان گشت ... پس ماجرای وی همانند ماجرای سگی است که ... !»

راستی جناب قزوه! می‌دانی خدا بلعم باعورا را مستجاب الدعوه کرد و به او اسم اعظم داد؟ و نه یک غزل بلکه یک سوره را برای تصویر وی تلمیح کرد و سرافرازانه به پیامبرش در کتابی که دیوان شعر نیست گفت: «واتلُ علیهم نَبَأَ الذی آتیناه مِن آیاتنا» یعنی بخوان بر آنان خبر آنکه نه تنها در مدحش شعر گفتیم، بلکه آیات خودمان را به او دادیم، نه یک آیه، نه دو غزل، بلکه آیات را! تو اما هیچ شعری برای دولت نهم سروده‌ای که در بحر مدحت با ردیف «آیات‌الله» و قافیه اسم اعظم باشد؟ تو هم سطح مدح رهبری از دولت نهم و احمدی‌نژاد، چیزی سروده‌ای؟ پس زیادی شلوغش نکن؛ که دیوان شعر تو با قرآن و کلام ولیّ فقیه خیلی تفاوت دارد؛  فرقی به اندازه قزوه و غزوه! آیا چنین شعری برای کسی سروده ای که بعد هم بخواهی در غزلی که در بحر «سگ» سروده شده است، او را هجو کنی؟

تو می‌توانی از جلیلی حمایت نکنی و همانطور که امام خامنه‌ای فراجناحی است، تو هم که امام شاعران شده‌ای، فراجناحی بمانی، ما هم ترا به فرارجناحی متهم نمی‌کردیم، اما حق نداشتی چنان کنی که سایتهای «سیاسی» آن را پوشش بدهند! فکر نمی کنی نوشته پراشتباه شما، باورپذیری اتهامات «بافندگان» سیاست به مرد پایدار را، تسهیل کرده باشد؟

علاقه‌مندان به غزوه، به دنبال شناخت اصلح‌اند، علاقه‌مندان به قزوه را نمی‌دانم! شناخت اصلح، اسلحه عاشقان غزوه است! اگر اصلح را شناختند، اسلحه‌شان خشاب غزل‌هایی می شود که برای معرفی اصلح، رگبار را بی‌قراری می‌کنند. منطق دیگری در اسلام نیست، اما در منطق «و الشعراء» شاید باشد.

باید اصلح را شناخت و بعد، مثل خدا دلها را برایش متمایل کرد و شعر سرود برایش. اگر هم اصلح را نمی‌شناسی به عالم باتقوا و بابصیرتی که نظرش حجت شرعی است، ترجیع بند بزن! و بعد سعی کن مثل باد صبا، دلها را به سوی وی بوزانی! راستش من جلیلی را احراز نکردم ولی حجیت شرعی داوری علامه مصباح را قبول دارم و برای پاسخ داشتن در قیامت، برای جلیلی  بدون اینکه وحید حرفی بزند، با محبوبی چون تو صریح می شوم.

 

درست است که از انسان دوپا هر چه بگویی بر می آید، همان طور که از بلعم باعورا، ولی آینده بد باعث نشد که «الله» از اکنون خوب وی دفاعی در حدّ دادن اسم اعظم به وی نکند. ضمنا سعید انسان دو پا نیست که هر چیزی ازش بر بیاید.

منبع: http://baharbia.blogfa.com/post-598.aspx


نوشته شده در  شنبه 92/3/11ساعت  9:25 صبح  توسط علی هجران 
  نظرات دیگران()

سایت 598: به نظر می رسد که جناب قالیباف شباهت های زیادی با جناب هاشمی دارد، هر چند انتقادهایی دیگر هنگام از هاشمی داشته باشد. یکی از این مسائل، بحث نگاه آنان به مبحث عدالت و به قول آنان توزیع فقر است که با فرمایش نائب امام زمان تنافی دارد.

شاخصه های اصولگرایی: رهبری، 6 شهریور 85 در جمع هیات دولت نهم: «شاخصه‏هاى اصولگرایى، شاخصه‏هاى مهمى است؛ ... شاخصه‏ى اول عدالتخواهى و عدالت‏گسترى است».

امام خامنه ای، 9 آبان 87 در جمع هیات دولت نهم: «عدالت مهمترین رکن برپایی جامعه اسلامی و تضمین کننده شکوفایی استعدادها و زمینه ساز پیشرفت، توسعه و امنیت پایدار است و دولت نهم یکی از اهداف اصلی خود را پیگیری اجرای عدالت و پافشاری بر آن قرار داده است».

امام خامنه‌ای از روز نخست حاکمیت 16 سال? توسع? اقتصادی و سیاسی، بارها فریاد عدالت1 اقتصادی سر داده بودند، اما "کر" کسان نشنیدند و ناکثان تکنوکرات دست به پیمان شکنی گفتمانی زدند. وقتی دولت نهم گفتمان خانه نشین دولت اسلامی و عدالت را احیا کرد، برخی از طرفداران توسع? اقتصادی گفتند که عدالت اقتصادی، توزیع فقر است و باید ابتدا تولید ثروت کرد.

مقابله با تلاش تحریف کنندگان مفهوم عدالت: رهبری مجددا در جمع هیأت دولت در 8 شهریور 84 فرمودند: «بعضى‏ها مى‏گویند عدالت یعنى توزیع فقر! نخیر! کسانی‌که بحث عدالت مى‏کنند، به هیچ وجه منظورشان " توزیع فقر" نیست؛ بلکه توزیع عادلان? امکانات موجود است. آنهایى که مى‏گویند عدالت توزیع فقر است، مغز و روح حرفشان این است که دنبال عدالت نروید؛ دنبال تولید ثروت بروید تا آنچه تقسیم مى‏شود، ثروت باشد».

به گزارش عصر ایران، قالیباف در 7 خرداد 92: «برنامه من تحت عنوان پیشرفت و عدالت است اما عدالت، مقدمه دارد. اگر پیشرفتی نباشد، عدالت تنها توزیع فقر است.».

بهانه حذف عدالت چیست؟ امام خامنه ای در 8 شهریور 84: «بنابراین، این‏که ما بگوییم عدالت را مطرح نکنید، تولید ثروت را مطرح کنید؛ "بهانه" را هم این بیاوریم که بعد از تولید ثروت سراغ عدالت مى‏رویم، این نمى‏شود! عدالت یعنى امکاناتى که در کشور هست، عادلانه و عاقلانه تقسیم کنیم و سعى کنیم همین امکانات را بیشتر کنیم تا به همه بیشتر برسد؛ نه اینکه به قشر خاص و به دست? خاصى بیشتر برسد».

تحریف مفهوم عدالت: هاشمی، سه سال بعد در 26 آبان 87: «مناطق عقب‌افتاده در آمایش سرزمینی باید سهم خود را بگیرند و این امر با شعار و حرف‌های پر زرق و برق به دست نمی‌آید، بلکه مسیر علمی روشنی دارد. اگر می‌خواهیم عدالت داشته باشیم نباید تقسیم فقر کنیم بلکه توزیع عدالت با توسعه غنا ممکن است». ایسنا. اکنون می بینیم که جناب قالیباف هم پیشرفت را مقدمه عدالت می داند و اگر پیشرفت نباشد، قائل به تحقق عدالت نیست! به راستی مسیر علمی و روشن هاشمی که ظاهرا قالیباف هم به دنبال آن است، کدام است و چقدر مورد قبول ولی فقیه وی است؟

غلطکاری دولت توسعه؛ امام خامنه ای، در دانشگاه فردوسى 25 اردیبهشت 1386: «امروز در چشم بسیارى از نخبگان ما، بسیارى از کارگزاران ما، توسعه و پیشرفت را باید از روى مدلهایى که غربى‏ها براى ما درست کرده‏اند، دنبال و تعقیب کنیم. امروز در چشم کارگزارانِ ما این است و این چیز خطرناکى است؛ چیز غلطى است؛ هم غلط است، خطاست، هم خطرناک است... این وضعیت کاملاً خطرناکى براى کشور است... ما باید پیشرفت را با الگوى اسلامى - ایرانى پیدا کنیم. این براى ما حیاتى است».

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ولیّ فقیه در تنفیذ حکم دوره دوم ریاست جمهورى هاشمى، 12 مرداد 1372: اساس در نظامهاى سرمایه‌دارى، رشد اقتصادى و شکوفایى اقتصادى و ازدیاد و تولید ثروت است. هر که بیشتر و بهتر تولید ثروت کند، او مقدم است. نداشتن رفاه جمع کثیرى از مردم، نگرانى نظام سرمایه‌دارى نیست. نظام اسلامى این‌گونه نیست. نظام اسلامى معتقد به یک جامعه‌ ثروتمند است، معتقد به رشد اقتصادى است؛ ولى رشد اقتصادى براى عدالت اجتماعى و براى رفاه عمومى، مسأله‌ اول نیست؛ آنچه در درجه اول است، این است که فقیر در جامعه نباشد؛ محروم نباشد؛ تبعیض در استفاده از امکانات عمومى نباشد. نظام اقتصاد اسلامى، درست است! این‌طور نیست که نظام اقتصادى اسلامى، عبارت باشد از هر چه که در هر دوره‌اى مصلحت باشد. نخیر! نظر شریف امام رضوان‌الله‌ علیه هم این نبود. من خودم یک وقت از ایشان پرسیدم!

منبع: http://baharbia.blogfa.com/post-599.aspx


نوشته شده در  شنبه 92/3/11ساعت  9:11 صبح  توسط علی هجران 
  نظرات دیگران()

برنج

تا خرخره خوردم دیگه جا ندارم

ولی باز میگه بخور

میگذاره توی بشقابم

ای بابا

نمیخوام

نه نه نه جون من یه ذره دیگه بخور

به خدا ناراحت میشم

باید بخوری

عجب گیری کردیما

بابا نمیخوام

تعارف که ندارم

بچه هم نیستم

میدونم سیر نشدی یه ذره دیگه بخور

هوف

آخر نوشت: خیلی بده خیلی بده زورکی بخواهی غذا یه میوه ای رو توی حلق کسی کنی. تعارف یه بار نهایتش دو بار


نوشته شده در  شنبه 91/12/26ساعت  12:8 صبح  توسط علی هجران 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عدم زیارت حضرت عبدالعظیم در هفته=جفا
استفاده ابزاری از کلمه مقدس (قائم)
فاصله زنان و مردان در نماز
تلفظ صحیح حروف در نماز
595 واژه برای اثبات نظام سیاسی اسلام و ولایت فقیه
برای توفیق خدمت رئیس جمهور منتخب دعا کنیم
[عناوین آرشیوشده]